همین که میدانم شیعه است کافیست ...
دوشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۹:۰۴ ب.ظ
باهم میرفتیم اردوگاههای لبنان را میگشتیم. هر جا بچه ایی را توی خاک و خل میدید دارد گریه میکند میآمد از ماشین پایین، میرفت طرف بچه، بلندش میکرد، بغلش میکرد، سر و صورتش و اشکهایش را پاک میکرد میبوسیدش. گاهی حتی حرف نمیزد. اشکهای آنها را که میدید اشک خودش هم در میآمد. اوایل فکر میکردم بچه را میشناسد. گفت: «نه. نمیشناسمش». گفت: «همین که میدانم شیعه است کافی ست. چون میدانم هزار و سیصد و چند سال است که ظلم را به دوش میکشد».
۹۲/۱۱/۰۷